عباس میرزا یکی از معدود شاهزادگان ایرانی است که در راه حفظ ایران و در زمینه اصلاح و پیشرفت ایران تا پای جان پیش رفته است اکثر مورخانی که بدون غرض تاریخ قاجاریه را بررسی کرده اند متفق القولند که ایران امروز موجودیت خود را مدیون اوست تلاشهای بی وقفه او در 11 سال جنگ با نظامی ترین کشور آن روز دنیا بر هیچ کسی پوشیده نیست . اگر وضعیت دولت و سپاه ایران بعد از دور دوم جنگهای ایران روس را بتوانیم تصور کنیم هرگز به خاطر انعقاد عهدنامه ترکمنچای بر عباس میرزا خرده نمی گیریم . هر چند جوانی ، کم تجربگی و فشارهای اجتماعی مملکت گاهی اوقات موجب می شده عباس میرزا در تصمیمات خود اشتباه کند ولی با این وجود نیت پاک عباس میرزا و همت و تلاش او ستودنی است . در ذیل به صورت خلاصه به پاره ای مسائل دوران عباس میرزا اشاره شده است تا هموطنان عزیز در تصیم گیری در مورد شخصیت عباس میرزا دچار اشتباه نشوند .
ايران بعد از استقرار سلسلهي قاجار و با آغاز فتحعليشاه و ولايتعهدي عباس ميرزا ، به مدتي نسبتاً طولاني، دفعتاً به چنان رقابتهاي سياسي بينالمللي و دخالت مستقيم قدرتهاي بزرگ وقت در مرزهاي مختلف خود روبهرو شد كه ديگر باور نميرفت كه ايرانيان بتوانند استقلال حكومت خود را حفظ كنند. وقايع و حوادثي كه در اين دوره از تاريخ رخ داده نه فقط منجر به تفكيك قسمتهايي از خاك ايران شده، بلكه به سبب عهدنامههايي كه در واقع يك طرفه توسط دول قويتر به اين مملكت تحميل كردهاند، عملاً خطِمشي سرنوشت نسلهاي بعدي را نيز تعيين كرده و اجتناب از آن، مشكل و احتمالاً ناممكن شده است. دراين جريانات، شاهزاده عباسميرزا و سعي و كوشش مستمر او را ميتوان تصويري گويا از وطنپرستي ايرانيان آن دوره به حساب آورد. در هر صورت سرنوشت شخصي او- همانطور كه در نوشتهي حاضر به مرور روشنتر خواهد شد - با سرنوشت ايران آن عصر عجين و توأم بوده است. البته او در آن موقع بسيار جوان و در واقع بيتجربه بوده است؛ اگر شجاع بوده، در عوض غافل از قدرت دشمن هم بوده، اگر خود صادق بوده، در عوض ضعف خوشباوري داشته است، خاصّه آنكه كلاً در جرياناتي كه آن موقع به وقوع ميپيوست، دوست و دشمن چهره مشخص و معيني نداشتهاند و همهي آنها در واقع نقابدار بودهاند و به نوبت در شرايط مختلف، دوست و دشمن مينمودهاند و در هر دو صورت نظرها صرفاً انتفاعي بوده است. تمام خارجياني كه در آن عصر به عباسميرزا نزديك ميشدهاند، چهرهي دوگانه و كلمات دوپهلو داشتهاند؛ حرف هيچ يك با عملش برابر نبوده و هدفش با برنامهاي كه پيشنهاد ميكرده مطابقت نداشته است، خواه روسي و خواه انگليسي و خواه فرانسوي، خواه آنهايي كه از سوي هندوستان ميآمدهاند و خواه آنهايي كه از قفقاز و عثماني در تبريز به خدمت عباسميرزا ميرسيدهاند. در واقع همگان بدون اينكه ارمغاني براي او همراه بياورند و درد مملكت را دريابند، خود از طلبكاران بودهاند و عباسميرزا بدين ترتيب به نحوي مظهر نجابت و صداقت ملت سنتي كهنسال و ايلاتي بوده است كه ناخواسته و از بد حادثه، با افراد تازه به دوران رسيدهي حريص و فرصتطلب و بالاخص مهاجم، روبه رو شده است. شايد حتي بيش از اين، زيرا آنها ميخواستهاند به عنوان وسيله از او استفاده كنند، اگرچه ظاهراً به عنوان مشاور اسلحهسازي و متخصص نظامي و يا با ادعاهاي مشابه ديگر به حضور او ميرسيدهاند. ايران قبل از آن دوره نيز به دفعات با دسيسهبازيهاي مشاوران خارجي روبهرو بوده است. حتي در دورهي صفوي و در زمان شاه عباس اول برادران شرلي با تمام متخصصاني كه همراه داشتهاند، باز در نهايت نه فقط خدمت زيادي در مقابله با عثماني به ايران نكردهاند، بلكه در هر صورت طمع و سعي آنها براي سودجويي و سوء استفاده از موقعيت، از هر لحاظ كاملاً محرز و انكارناپذير بوده است.
البته در مورد عباسميرزا، سهم قائم مقام فراهاني ، سرپرست و مشاور او را نبايد ناديده گرفت. درواقع او بوده كه عباسميرزا را راهنمايي و هدايت ميكرده است و شايد بدون او عباسميرزا در تاريخ عصر جديد ايران نميتوانست شهرت و مقامي كه دارد، به دست بياورد.
برچسبها:
ادامه مطلب
باید از محشر گذشت
این لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ،
گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است ،
عذر میخواهم پری ...
من نمیگنجم در آن چشمان تنگ ،
با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند ،
روی جنگلها نمی آیم فرود ،
شاخه زلفی گو مباش ،
آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست ،
بره هایت میدوند ،
جوی باریک عزیزم راه خود گیرو برو ...
یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
میگذارم میروم ،
ناله خود میبرم ،
دردسر کم میکنم ...
چشمهائی خیره می پاید مرا،
غرش تمساح می آید بگوش ،
کبر فرعونی و سحر سامریست ،
دست موسی و محمد با من است ،
میروی ، وعده آنجا که با هم روز شب را آشتیست ،
صـبـح چنـدان دور نیست ...
برچسبها: